- مععصومه مهرعلی
- يكشنبه ۲۹ دی ۹۸
- ۰۷:۳۰
آزادی و توان ما برای انتخاب صحیح
انگیزه، آزادی انتخاب، پاسخ: سالها پیش که برای مرخصی به هاوایی رفته بودم، در انتهای کتابخانه ای مشغول گشت و گذار در میان انبوه کتاب ها بودم. کتاب خاصی نظرم را جلب کرد. همان طور که آن را ورق می زدم، چشمم روی عبارت و بندی افتاد که برای همیشه در ذهنم ماند و تاثیر عمیقی بر بقیه زندگی ام گذاشت. در آن بند سه جمله آمده بود که هر سه یک موضوع را می رساند:
بین انگیزه و پاسخ ، فضایی وجود دارد
در آن فضا آزادی و توان ما برای انتخاب قرار دارد
در پاسخ ما رشد و آزادی آرمیده است.
قادر به توصیف تاثیر این فکر روی خودم نیستم. غرق آن شده بودم و بارها در نهایت لذت آن را مرور کردم و خودم را در قالب آن مجسم کردم. بین هرچه که برایم اتفاق افتاده بود و پاسخ من فضایی بود. در آن فضا آزادی و توان من برای انتخاب پاسخ قرار داشت و در پاسخ من رشد و خوشبختی آرمیده بود. هرچه بیشتر در آن تعمق می کردم، بیشتر می فهمیدم که می توانم پاسخ هایی انتخاب کنم که انگیزه هایم را تحت تاثیر قرار دهد. من می توانستم نیرویی از طبیعت در حق خودم باشم.
انگیزه، آزادی انتخاب، پاسخ: بعدها این حالت یکبار دیگه به سراغم آمد. روزی در حال ظبط نوار بودم که در وسط کار یادداشتی به من دادند که ساندرا پای تلفن است و حتما میخواهد با من حرف بزند. گوشی را که ورداشتم با بیتابی گفت: " چکار داری می کنی؟ می دانستی امشب برای شام مهمان داریم، کجا هستی؟" معلوم بود خیلی ناراحت است، اما من هم از صبح مشغول ضبط نوار بودم و درست در آخرین صحنه، کارگردان اصرار کرد که کارمان را باید زمان غروب آفتاب نمایش دهد، بنابراین مجبور بودیم صبر کنیم تا غروب شود. در حالی که خودم هم از تاخیرم ناراحت بودم، به تندی جواب دادم:" ببین ساندرا تقصیر من نیست که تو برنامه شام ترتیب داده ای، من نمی توانم کاری بکنم. خودت یک کاری بکن. در هر حال من نمی توانم اینجا را ترک کنم و هرچه بیشتر حرف بزنیم، کار من بیشتر طول می کشد، کارم که تمام شد می آیم."
انگیزه، آزادی انتخاب، پاسخ: وقتی گوشی را سرجایش گذاشتم و به طرف صحنه رفتم، متوجهِ واکنش تندِ خودم شدم. حرف او منطقی بود و در یک موقعیت رودربایستی اجتماعی گیر کرده بود. انتظاراتی داشت و من او را تنها گذاشته بودم و به جای درک همه اینها آنقدر محو کار خودم شده بودم که جواب تندی به او دادم و حتما این کار من اوضاع را بدتر می کرد. هرچه بیشتر به آن فکر می کردم، بیشتر متوجه شدم که کارم خارج از مسیر بوده است. این راهی نبود که بخواهم در قبال همسرم پیش بگیرم. هیچ دلم نمی خواست چنین احساساتی در روابط ما وجود داشته باشد. اگر طور دیگری رفتار کرده بودم و کمی صبورتر و فهیم تر و با ملاحظه تر بودم و اگر به جای واکنش نشان دادن به فشار وارده از طرف محیط کاری ام، از روی عشق و علاقه با او صحبت می کردم، نتیجه حتما غیر از این می شد. مسئله اینجا بود که به موقع به آن فکر نکرده بودم. به جای عمل کردن طبق اصولی که می توانست پیامدهای مثبت داشته باشد، به پیروی از احساساتی که در آن لحظه مرا دربر گرفته بود، عمل کرده بودم. شرائط موجود چنان مرا کور کرده بود که آنچه را که ته دلم حس می کردم و می خواستم بکنم، ندیده بودم.
خوشبختانه خیلی زود کار ضبط تمام شد. در راه خانه تمام ذهنم مشغول ساندرا بود و بس. حس درک و عشق همسرم مرا فراگرفته بود. همین که به خانه رسیدم، از او عذرخواهی کردم و او هم متقابلا از من پوزش خواست. سوء تفاهم برطرف شد و گرمی و صمیمیت در روابط ما محفوظ ماند.
دکمه مکث
واکنش نشان دادن چه آسان است! آیا از این اتفاقات در زندگی شما پیش نیامده است؟ اسیر آن لحظه می شوید و حرف هایی می زنید که هیچ قصد گفتن آن را نداشتید. کارهایی می کنید که بعد پشیمان می شوید و با خود می گویید: اگر کمی درباره آن فکر کرده بودم، هرکز این چنین عمل نمی کردم. بدون شک اگر افراد از روی ارزش هایی که در دل دارند و نه عواطفی که در بیرون و به طور لحظه ای بر آنها غلبه می کند، عمل می کردند، کارها خیلی بهتر می شد. آنچه که ما لازم داریم، یک " دکمه مکث " است. چیزی که مارا قادر می سازد بین اتفاقی که برای ما افتاده و پاسخی که می خواهیم بدهیم، لحظه ای تامل کنیم.
ایجاد چنین وقفه ای غیر ممکن نیست و ایجاد چنین عادتی در قلب خانواده و یادگرفتن مکث قبل از پاسخ دادن، کار به جایی است. چطور میتوان چنین دکمه ای را بوجود آورد؟ چطور میتوان خود را عادت داد که مبنی بر "اصول و ارزشها" و نه "احساسات و شرائط " عمل کرد؟
برگرفته از کتاب هفت عادت خوب خانواده
معصومه مهرعلی مدرس و مشاور قانون جذب
09024447135
تلگرام: razeparvareshafkar@
اینستاگرام: mojezate_jazb
لطفا در قسمت زیر نطرتان را درج کنید.
متشکرم
سلام قسمت چهارم و قسمت سوم یکیه؟؟ تو فایل دانلود اسمش تکراری میاد