- مععصومه مهرعلی
- سه شنبه ۱ بهمن ۹۸
- ۰۷:۳۰
چگونه مشکلات را شکلات کنیم
جهنم کجاست؟
مردی می میرد و خود را در جایی می یابد که به خیال او دروازه های بهشت است. راهنمایی به او می گوید که تمام ابدیت را در اینجا سپری خواهی کرد و اضافه می کند: " کار من اینست که هرچه شما درخواست می کنید در اختیارتان بگذارم" مرد خوشحال می شود واین کار را به حساب یک پاداش منصفانه برای آنچه به نظر او نتیجه زندگی پرهیزگارانه اش در کره ارض بوده، می گذارد.
از این رو شروع می کند به درخواست چیزهای مختلف می کند. اول خیلی محجوبانه، اما بعد به زودی خواست های خود را بالا می برد تا بالاخره غرق در ارضای امیال خود یکی پس از دیگری می گردد. پس از اینکه مدتی بدین روال می کذرد، او خود را از این همه یکنواختی خسته ودل زده می بیند و از راهنمای خود می پرسد، آیا می تواند ترتیبی دهد تا او به کره خاکی نگاهی بیاندازد. راهنمای او ترتیب کار را می دهد، بعداز اینکه آن مرد، انسان ها را می بیند که در حال دست و پنجه نرم کردن با فشارها و سختی های زندگی هستند با شور و شوق جدیدی به شادی های خود باز می گردد. اما بعداز مدتی غرق شدن در لذات خویش، دیگر آن مرد احساس می کند که به راستی از این وضع خسته شده است. از این رو به راهنمای خود می گوید:" این بار من یک خواهش نامعقول تر دارم، آیا امکان دارد ترتیبی برای من بدهی تا بتوانم برای مدتی به جهنم نگاه کنم؟"
و راهنما تعجب زده پاسخ می دهد:" مگر فکر می کنی کجا هستی؟"
آشغال ترین جای دنیا
سال 1982 تصمیم گرفتم همه چیز را رها کنم و جهان را بگردم، تا در زندگی ام به معنایی دست یابم. در این سرگردانی دوره ای در هلند در مکانی بنام " کولموس" زندگی کردم. اشخاصی که با هم پیوندی داشتند در آنجا جمع می شدند. شبی یک خانم هلندی از من پرسید که برزیل چگونه جایی است؟ شروع کردم به صحبت درباره مشکلاتمان، درباره فقدان آزادی ( در آن زمان تحت یک رژیم نظامی زندگی می کردیم)، و بدبختی و مشکلات زندگی یک هنرمند در برزیل.
سپس گفتم: " اما شما در بهترین مکان دنیا زندگی می کنید، زندگی در بهشت چگونه است؟" خانم هلندی زمان درازی ساکت ماند، سپس پاسخ داد: " آشغالترین جای دنیاست، اینجا همه چیز قطعی است، نه مبارزه ای هست و نه هیجانی، کاش من مشکلات شما را داشتم. در این صورت این احساس را می یافتم که بخشی از انسانیت هستم." "پائولو کوئیلو"
حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کآرام درون دشت خفته است
دریایم و نیست باکم از طوفان
دریا همه عمر خوابش آشفته است
شفیعی کدکنی
" جزیره"
روزی یک کشتی در دریا اسیر طوفان شد، از تمامی مسافران فقط دو نفر ماندند که به سختی خود را به جزیره ای رساندند. یکی از آنها فردی با ایمان و دیگری بی ایمان بود.
یک روز بعد از دعاهای زیاد توسط فرد با ایمان ،از کنار دریا به طرف کلبه آمدند، ناگهان دیدند که کلبه شان آتش گرفته است. مرد بی ایمان گفت لعنت به این شانس. مرد با ایمان گفت " حتما این هم حکمتی دارد نباید نگران باشیم، زیرا خداوند ما را می نگرد.
فردای ان روز یک کشتی به جزیره آمد و آنها را نجات داد. ناخدای کشتی گفت:" دیروز ما دود را دیدیم و فکر کردیم حتما به کمک احتیاج دارید و به طرف جزیره آمدیم.
گاه گذشت زمان ثابت می کند آنچه را امروز فاجعه و مصیبت می نامیم، لطف و عنایت الهی بوده است.
مر تورا هر زخم کاید از آسمان
منتظر می باش خلعت بعد از آن
مولوی
برگرفته از کتاب مشکلات را شکلات کنیم
معصومه مهرعلی مدرس و مشاور قانون جذب
09024447135
تلگرام: razeparvareshafkar@
اینستاگرام: mojezate_jazb
لطفا در قسمت زیر نطرتان را درج کنید.
متشکرم